
بازی و سرگرمی
بازی و سرگرمی
بازی و سرگرمی
:: سال نو مبارک
:: آخرین ارسالهای انجمن
|
گپی با رتبه دوم کنکور تجربی ۹۱ - علیرضا اورعی
قبلا هم گفتم خیلی مصاحبه با رتبه های برتر رو دوست دارم برای شما هم گذاشتم استفاده کنید
ساده است و صمیمی و به شادابیای که یک جوان 19 ساله باید باشد. رتبه دوم کنکور تجربی را از آن خود کرده و خوشحال است و این خوشحالی را مخفی نمیکند اما میداند که این رتبه زیاد هم در متمایز کردنش با دیگران در آینده سهمی ندارد چون به قول خودش «فردا همه یادشان میرود»...
میگوید سال اول دبیرستان که بوده، فکر میکرده فقط «خودش» است و «خودش» اما سال بعد همهچیز را به خدا واگذار میکند و در سال سوم به این بینش میرسد که دو تفکر باید در کنار هم باشند تا چیزی به بار بنشیند؛ هم تلاش خودش و هم امید به خدا!
میگوید سال اول دبیرستان که بوده، فکر میکرده فقط «خودش» است و «خودش» اما سال بعد همهچیز را به خدا واگذار میکند و در سال سوم به این بینش میرسد که دو تفکر باید در کنار هم باشند تا چیزی به بار بنشیند؛ هم تلاش خودش و هم امید به خدا!
.................
خواندم اما کنکور تجربی دادم.
سلامت: چرا رشته تجربی نخواندید؟
چون مدرسه ما رشته ریاضی داشت و مدرسه خوبی هم بود و نمیخواستم مدرسهام را عوض کنم. بعد هم تا سال دوم درسها مشترک بود و رشته تجربی فقط یک زیست داشت که مدرسه برای ما کلاس این درس را هم برگزار میکرد. سال سوم هم که بودیم علاوه بر درسهای رشته ریاضی، باز هندسه و جبر میخواندیم و زیستشناسی.
سلامت: تحصیلات پدر و مادرتان چیست؟
پدرم متخصص قلب و عروق هستند و مادرم دندانپزشک.
سلامت: اگر از شما بپرسند چه کارهایی کردی که رتبه دوم کنکور شدی، بیشتر از همه چه چیزی به ذهنتان میآید؟ تاثیر چه مواردی را پررنگتر از بقیه میبینید؟
اول از همه اینکه من برنامهریزی خیلی خوبی داشتم که در مدرسه مشاورههای درسی به ما میدادند. به ما میگفتند چطور برای درس خواندن برنامهریزی کنیم، برنامههای امتحانی به ما میدادند؛ اگر سوالی برایمان پیش میآمد، کمکمان میکردند و جوابگو بودند. کتاب معرفی میکردند. اسممان را در امتحانها و کلاسهای مختلف مینوشتند. بعد از مشاور، پدر و مادر و خواهرم بودند که خیلی به من کمک کردند و خیلی اذیت شدند.
سلامت: چه اذیتهایی؟
مثلا مسافرت خیلی کمتر توانستند بروند. خواهرم مدام باید با صدای کم تلویزیون نگاه میکرد و مراقب بودند تا برای درس خواندن آرامش داشته باشم.
سلامت: کمی از خود کنکور و رتبه دور بشویم و برویم عقبتر، در دوران تحصیلی چطور دانشآموزی بودید؟ خیلی باهوش؟ خیلی درسخوان؟ یا هر دو؟
من سال اول دبیرستان که بودم...
سلامت: نه، عقبتر؛ بروید به دوران دبستان.
دوران دبستان که همیشه شاگرد اول بودم و بهترین نمرهها را میآوردم. دوران راهنمایی که بودم، اول و دوم راهنمایی رتبه 10 تا 15 کلاس بودم.
اول دبیرستان هم معدلهای من تقریبا 20 بود و دوران دبیرستان 19 به بالا... 19 و 96 و... معدل پیش دانشگاهیام را هم که نمیدانم (میخندد) چون اصلا نرفتم دنبالش ببینم چی شد!
سلامت: درس خواندن برای شما چه حسی داشت؟ یعنی درس میخواندید چون وظیفه بود و باید میخواندید یا نه، میخواندید چون درسها را دوست داشتید؟
بعضی درسها را مثل زیست دوست داشتم.
سلامت: دوران ابتدایی چطور؟ آن موقع هم درس خواندن و مدرسه را دوست داشتید؟
بله.
سلامت: چرا؟ چه چیزی باعث شده بود فضای مدرسه را دوست داشته باشید؟
بیشتر پدر و مادر و مربی مهدکودکم باعث شدند همیشه درس و مدرسه را دوست داشته باشم.
سلامت: یعنی چه کاری برای تو انجام میدادند؟
درست یادم نمیآید اما یک مربی مهدکودک داشتم که به او زری جون میگفتیم (زهرا قرهخانی). ایشان هنوز هم به خانه ما تلفن میزنند و تولدم را تبریک میگویند. او باعث شد من درس و مدرسه را دوست داشته باشم.
سلامت: پس درواقع تصویری که مربی مهدکودک برایتان از این فضا ساخت، همیشه با شما ماند و باعث شد مدرسه را دوست داشته باشید؟
بله، هم معلم مهدکودک من و هم معلم اول دبستانم که آقای «افضلی» بودند، واقعا باعث شدند مدرسه را دوست داشته باشم. پدر و مادرم هم که مدام من را تشویق میکردند و پیگیر میشدند تا اول تکلیفهایم را انجام بدهم و بعد بروم سراغ بازی و تلویزیون و...
سلامت: اما خیلی از پدر و مادرهای دیگر هم این کار را میکنند اما بچهها یا گوش نمیدهند یا ناراحت میشوند. چرا برای شما این طور نبود؟
شاید این پدر و مادرها به زور میگویند حتما باید نمره خوب بیاوری یا رتبه 1 تا 10 وگرنه مایه ننگ مایی و... اما مادر و پدر من اصلا این طوری نمیگفتند.
سلامت: پس چه جوری میگفتند؟
میگفتند تو درست را بخوان، تلاشت را بکن و هرچی شد، شد چون تو زحمت خودت را کشیدهای.
سلامت: یعنی اگر نمره خوبی نمیآوردید، چیزی نمیگفتند؟
چرا، میگفتند نمره خوبی نگرفتی اما این را هم میگفتند که اینجا بیدقتی کردی باید دقت کنی و...
سلامت: تصویری از آینده هم میساختند که مثلا اگر درس نخوانی این طوری میشوی و اگر بخوانی مثل فلانی میشوی؟
نه، هیچوقت!
سلامت: خودتان چه تصوری داشتید؟ فکر میکردید که اگر درس بخوانید چه اتفاقی میافتد؟
بچه که بودم، دوست داشتم مثل پدرم پزشک شوم.
سلامت: مادر هم که دندانپزشک بودند.
بله، اما من دوست نداشتم دندانپزشک شوم (میخندد). بعد که دبیرستانی شدم، به چیزهای دیگر هم فکر میکردم و اینکه درسی که میخوانم زندگیام را هم تامین کند و فقط علاقه صرف نباشد و اینکه دنبال یک کاری نروم که بعد از 10 سال بگویم ای کاش دنبال یک کار آزاد میرفتم، کاری باشد که خستهام نکند و زندگیام را بهتر کند.
سلامت: و فکر کردید و دیدید پزشکی میتواند چنین زندگیای برای شما به وجود بیاورد؟
بله! من الان پزشکی عمومی میخوانم و بعد هم میخواهم تخصص قلب بگیرم.
سلامت: یعنی رشته پدر و همان چیزی که در رویای کودکیتان بود.
بله دیگر...
سلامت: فکر میکنید زندگی پزشکها زندگی خوبی باشد با توجه به اینکه در یک خانوادهای بزرگ شدهاید که پدر و مادر هر دو پزشک بودند؟
اتفاقا جالب است که پدر و مادرم اصرار داشتند رشته ریاضی بروم اما من میخواستم در رشته تجربی درس بخوانم و آخر آنها تسلیم شدند و من در رشته تجربی شرکت کردم. پدر و مادرم میگفتند رشته پزشکی طول میکشد، آدم را پیر میکند، خسته میشوی اما من چون علاقه داشتم، رفتم رشته پزشکی! ما زندگی خیلی خوبی داشتیم شاید پدر و مادرم خیلی خسته میشدند اما خستگیشان در زندگی من تاثیری نداشت که بگویم نمیروم در این رشته تحصیل کنم.
سلامت: یعنی این خستگی و مشغله هیچوقت باعث نشد به شما نرسند یا حتی بعضی وقتها همدیگر را نبینید و...
نه، هیچوقت این اتفاق نیفتاد.
سلامت: گفتید که برنامهریزی در موفقیت خیلی تاثیر داشت.
بله.
سلامت: فقط برای درس برنامهریزی داشتید یا کلا برای زندگیتان برنامهریزی میکنید؟
من کلا آدم برنامهریزی هستم و خودم هم به این نتیجه رسیدهام که «باید» برنامه داشته باشم. مثلا قبل از کنکور همیشه یک هفته، دو هفته قبل از هر امتحانی برای خودم برنامه داشتم که در این روزها چه کار باید بکنم و از قبل برنامهام را در ذهن و گاهی روی کاغذ مینوشتم. حتی همین چند روز پیش هم باز در ذهنم داشتم برنامه میریختم که باید صبح بروم کلاس رانندگی و بعد این جوری و ...
سلامت: یعنی یک جورهایی به داشتن برنامه عادت کردید!
بله... مثلا کارهای قبل از ناهار، کارهای بعد از ناهار، کارهای قبل از شام و کارهای بعد از شام!
سلامت: چقدر به تغذیهتان دقت میکنید؟
منظورتان پفک و اینهاست؟ (میخندد)
سلامت: نه، کلا از نظر تغذیهای چه رفتاری دارید؟ برای آن هم برنامهریزی دارید؟
نه خیلی، اما کلا رعایت میکنم که مثلا ساعت 8 تا 9 شام بخورم که برنامههایم به هم نریزد. هفتهای یک بار فستفود و هفتهای یک بار هم پفک میخورم.
سلامت: جز درس خواندن، در این مدت چه کارهای دیگری میکردید؟ یعنی چه سرگرمیهایی داشتید؟
شبی یک فیلم میدیدم.
سلامت: شبی یک فیلم؟
نه، ببخشید؛ هفتهای یک فیلم آن هم شبهای جمعه!
سلامت: ورزش هم به طور حرفهای دنبال میکردید؟
به جز زنگ ورزش مدرسه نه! (میخندد)
سلامت: اهل موسیقی یا خواندن زبانهای دیگر هم هستید؟
دوران دبستان کلاس ارف میرفتم اما با گریه!
سلامت: چرا؟
چون دوست نداشتم اما مادرم معتقد بود که هر کسی در زندگیاش باید نواختن سازی را بلد باشد اما وقتی به دوران راهنمایی رسیدم و پیانو را شروع کردم، گفتم دیگر نمیتوانم و رهایش کردم.
سلامت: فکر میکردید این رتبه را در کنکور بیاورید؟
فکر میکردم رتبه زیر 100 بیاورم اما اینکه رتبه 2 بیاورم... خیلی مطمئن نبودم.
سلامت: اگر به این مدرسه نمیرفتید و این مشاوران را نداشتید (مثل خیلی از بچههای دیگر که حتی کلاس هم نمیروند) فکر میکنید چه رتبهای میآورید؟
زیر 100 میشدم!
سلامت: اصلا هدفتان رتبه آوردن هم بود یا برایتان فقط قبولی با رتبه خوب مهم بود؟
دروغ است اگر بگویم رتبه مهم نبود؛ هم قبولی برایم مهم بود و هم رتبه. چون نتیجه کنکور را یک شکرگزاری میدیدم از امکاناتی که دارم؛ شکرگزاری از این سطح زندگی، از این پدر و مادر و این هوش و استعداد و میدیدم ناشکری است اگر از اینها استفاده نکنم. برای من آوردن یک رتبه خوب مثل یک وظیفه شده بود.
سلامت: بزرگترین جایزهای که گرفتید چه بود؟
خوشحالی پدر و مادرم.
سلامت: و بزرگترین آرزویی که رتبه 2 کنکور سال 1391 برای خودش دارد چیست؟
اینکه آدم خوبی باشم و اگر نفعی به کسی نمیرسانم، ضرر هم نزنم.
سر جلسه امتحان
فندق و شکلات میخوردم!
من نمیتوانستم قبل از شروع امتحانهایی که داشتم، صبحانه بخورم چون استرس نمیگذاشت و با خوردن هر چیزی حالم بد میشد. برای همین با خودم فندق و شکلات سر جلسه امتحان میبردم. به محض شروع امتحان و وقتی حواسم پرت میشد، فندق و شکلات میخوردم.
گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی
سلامت: چرا رشته تجربی نخواندید؟
چون مدرسه ما رشته ریاضی داشت و مدرسه خوبی هم بود و نمیخواستم مدرسهام را عوض کنم. بعد هم تا سال دوم درسها مشترک بود و رشته تجربی فقط یک زیست داشت که مدرسه برای ما کلاس این درس را هم برگزار میکرد. سال سوم هم که بودیم علاوه بر درسهای رشته ریاضی، باز هندسه و جبر میخواندیم و زیستشناسی.
سلامت: تحصیلات پدر و مادرتان چیست؟
پدرم متخصص قلب و عروق هستند و مادرم دندانپزشک.
سلامت: اگر از شما بپرسند چه کارهایی کردی که رتبه دوم کنکور شدی، بیشتر از همه چه چیزی به ذهنتان میآید؟ تاثیر چه مواردی را پررنگتر از بقیه میبینید؟
اول از همه اینکه من برنامهریزی خیلی خوبی داشتم که در مدرسه مشاورههای درسی به ما میدادند. به ما میگفتند چطور برای درس خواندن برنامهریزی کنیم، برنامههای امتحانی به ما میدادند؛ اگر سوالی برایمان پیش میآمد، کمکمان میکردند و جوابگو بودند. کتاب معرفی میکردند. اسممان را در امتحانها و کلاسهای مختلف مینوشتند. بعد از مشاور، پدر و مادر و خواهرم بودند که خیلی به من کمک کردند و خیلی اذیت شدند.
سلامت: چه اذیتهایی؟
مثلا مسافرت خیلی کمتر توانستند بروند. خواهرم مدام باید با صدای کم تلویزیون نگاه میکرد و مراقب بودند تا برای درس خواندن آرامش داشته باشم.
سلامت: کمی از خود کنکور و رتبه دور بشویم و برویم عقبتر، در دوران تحصیلی چطور دانشآموزی بودید؟ خیلی باهوش؟ خیلی درسخوان؟ یا هر دو؟
من سال اول دبیرستان که بودم...
سلامت: نه، عقبتر؛ بروید به دوران دبستان.
دوران دبستان که همیشه شاگرد اول بودم و بهترین نمرهها را میآوردم. دوران راهنمایی که بودم، اول و دوم راهنمایی رتبه 10 تا 15 کلاس بودم.
اول دبیرستان هم معدلهای من تقریبا 20 بود و دوران دبیرستان 19 به بالا... 19 و 96 و... معدل پیش دانشگاهیام را هم که نمیدانم (میخندد) چون اصلا نرفتم دنبالش ببینم چی شد!
سلامت: درس خواندن برای شما چه حسی داشت؟ یعنی درس میخواندید چون وظیفه بود و باید میخواندید یا نه، میخواندید چون درسها را دوست داشتید؟
بعضی درسها را مثل زیست دوست داشتم.
سلامت: دوران ابتدایی چطور؟ آن موقع هم درس خواندن و مدرسه را دوست داشتید؟
بله.
سلامت: چرا؟ چه چیزی باعث شده بود فضای مدرسه را دوست داشته باشید؟
بیشتر پدر و مادر و مربی مهدکودکم باعث شدند همیشه درس و مدرسه را دوست داشته باشم.
سلامت: یعنی چه کاری برای تو انجام میدادند؟
درست یادم نمیآید اما یک مربی مهدکودک داشتم که به او زری جون میگفتیم (زهرا قرهخانی). ایشان هنوز هم به خانه ما تلفن میزنند و تولدم را تبریک میگویند. او باعث شد من درس و مدرسه را دوست داشته باشم.
سلامت: پس درواقع تصویری که مربی مهدکودک برایتان از این فضا ساخت، همیشه با شما ماند و باعث شد مدرسه را دوست داشته باشید؟
بله، هم معلم مهدکودک من و هم معلم اول دبستانم که آقای «افضلی» بودند، واقعا باعث شدند مدرسه را دوست داشته باشم. پدر و مادرم هم که مدام من را تشویق میکردند و پیگیر میشدند تا اول تکلیفهایم را انجام بدهم و بعد بروم سراغ بازی و تلویزیون و...
سلامت: اما خیلی از پدر و مادرهای دیگر هم این کار را میکنند اما بچهها یا گوش نمیدهند یا ناراحت میشوند. چرا برای شما این طور نبود؟
شاید این پدر و مادرها به زور میگویند حتما باید نمره خوب بیاوری یا رتبه 1 تا 10 وگرنه مایه ننگ مایی و... اما مادر و پدر من اصلا این طوری نمیگفتند.
سلامت: پس چه جوری میگفتند؟
میگفتند تو درست را بخوان، تلاشت را بکن و هرچی شد، شد چون تو زحمت خودت را کشیدهای.
سلامت: یعنی اگر نمره خوبی نمیآوردید، چیزی نمیگفتند؟
چرا، میگفتند نمره خوبی نگرفتی اما این را هم میگفتند که اینجا بیدقتی کردی باید دقت کنی و...
سلامت: تصویری از آینده هم میساختند که مثلا اگر درس نخوانی این طوری میشوی و اگر بخوانی مثل فلانی میشوی؟
نه، هیچوقت!
سلامت: خودتان چه تصوری داشتید؟ فکر میکردید که اگر درس بخوانید چه اتفاقی میافتد؟
بچه که بودم، دوست داشتم مثل پدرم پزشک شوم.
سلامت: مادر هم که دندانپزشک بودند.
بله، اما من دوست نداشتم دندانپزشک شوم (میخندد). بعد که دبیرستانی شدم، به چیزهای دیگر هم فکر میکردم و اینکه درسی که میخوانم زندگیام را هم تامین کند و فقط علاقه صرف نباشد و اینکه دنبال یک کاری نروم که بعد از 10 سال بگویم ای کاش دنبال یک کار آزاد میرفتم، کاری باشد که خستهام نکند و زندگیام را بهتر کند.
سلامت: و فکر کردید و دیدید پزشکی میتواند چنین زندگیای برای شما به وجود بیاورد؟
بله! من الان پزشکی عمومی میخوانم و بعد هم میخواهم تخصص قلب بگیرم.
سلامت: یعنی رشته پدر و همان چیزی که در رویای کودکیتان بود.
بله دیگر...
سلامت: فکر میکنید زندگی پزشکها زندگی خوبی باشد با توجه به اینکه در یک خانوادهای بزرگ شدهاید که پدر و مادر هر دو پزشک بودند؟
اتفاقا جالب است که پدر و مادرم اصرار داشتند رشته ریاضی بروم اما من میخواستم در رشته تجربی درس بخوانم و آخر آنها تسلیم شدند و من در رشته تجربی شرکت کردم. پدر و مادرم میگفتند رشته پزشکی طول میکشد، آدم را پیر میکند، خسته میشوی اما من چون علاقه داشتم، رفتم رشته پزشکی! ما زندگی خیلی خوبی داشتیم شاید پدر و مادرم خیلی خسته میشدند اما خستگیشان در زندگی من تاثیری نداشت که بگویم نمیروم در این رشته تحصیل کنم.
سلامت: یعنی این خستگی و مشغله هیچوقت باعث نشد به شما نرسند یا حتی بعضی وقتها همدیگر را نبینید و...
نه، هیچوقت این اتفاق نیفتاد.
سلامت: گفتید که برنامهریزی در موفقیت خیلی تاثیر داشت.
بله.
سلامت: فقط برای درس برنامهریزی داشتید یا کلا برای زندگیتان برنامهریزی میکنید؟
من کلا آدم برنامهریزی هستم و خودم هم به این نتیجه رسیدهام که «باید» برنامه داشته باشم. مثلا قبل از کنکور همیشه یک هفته، دو هفته قبل از هر امتحانی برای خودم برنامه داشتم که در این روزها چه کار باید بکنم و از قبل برنامهام را در ذهن و گاهی روی کاغذ مینوشتم. حتی همین چند روز پیش هم باز در ذهنم داشتم برنامه میریختم که باید صبح بروم کلاس رانندگی و بعد این جوری و ...
سلامت: یعنی یک جورهایی به داشتن برنامه عادت کردید!
بله... مثلا کارهای قبل از ناهار، کارهای بعد از ناهار، کارهای قبل از شام و کارهای بعد از شام!
سلامت: چقدر به تغذیهتان دقت میکنید؟
منظورتان پفک و اینهاست؟ (میخندد)
سلامت: نه، کلا از نظر تغذیهای چه رفتاری دارید؟ برای آن هم برنامهریزی دارید؟
نه خیلی، اما کلا رعایت میکنم که مثلا ساعت 8 تا 9 شام بخورم که برنامههایم به هم نریزد. هفتهای یک بار فستفود و هفتهای یک بار هم پفک میخورم.
سلامت: جز درس خواندن، در این مدت چه کارهای دیگری میکردید؟ یعنی چه سرگرمیهایی داشتید؟
شبی یک فیلم میدیدم.
سلامت: شبی یک فیلم؟
نه، ببخشید؛ هفتهای یک فیلم آن هم شبهای جمعه!
سلامت: ورزش هم به طور حرفهای دنبال میکردید؟
به جز زنگ ورزش مدرسه نه! (میخندد)
سلامت: اهل موسیقی یا خواندن زبانهای دیگر هم هستید؟
دوران دبستان کلاس ارف میرفتم اما با گریه!
سلامت: چرا؟
چون دوست نداشتم اما مادرم معتقد بود که هر کسی در زندگیاش باید نواختن سازی را بلد باشد اما وقتی به دوران راهنمایی رسیدم و پیانو را شروع کردم، گفتم دیگر نمیتوانم و رهایش کردم.
سلامت: فکر میکردید این رتبه را در کنکور بیاورید؟
فکر میکردم رتبه زیر 100 بیاورم اما اینکه رتبه 2 بیاورم... خیلی مطمئن نبودم.
سلامت: اگر به این مدرسه نمیرفتید و این مشاوران را نداشتید (مثل خیلی از بچههای دیگر که حتی کلاس هم نمیروند) فکر میکنید چه رتبهای میآورید؟
زیر 100 میشدم!
سلامت: اصلا هدفتان رتبه آوردن هم بود یا برایتان فقط قبولی با رتبه خوب مهم بود؟
دروغ است اگر بگویم رتبه مهم نبود؛ هم قبولی برایم مهم بود و هم رتبه. چون نتیجه کنکور را یک شکرگزاری میدیدم از امکاناتی که دارم؛ شکرگزاری از این سطح زندگی، از این پدر و مادر و این هوش و استعداد و میدیدم ناشکری است اگر از اینها استفاده نکنم. برای من آوردن یک رتبه خوب مثل یک وظیفه شده بود.
سلامت: بزرگترین جایزهای که گرفتید چه بود؟
خوشحالی پدر و مادرم.
سلامت: و بزرگترین آرزویی که رتبه 2 کنکور سال 1391 برای خودش دارد چیست؟
اینکه آدم خوبی باشم و اگر نفعی به کسی نمیرسانم، ضرر هم نزنم.
سر جلسه امتحان
فندق و شکلات میخوردم!
من نمیتوانستم قبل از شروع امتحانهایی که داشتم، صبحانه بخورم چون استرس نمیگذاشت و با خوردن هر چیزی حالم بد میشد. برای همین با خودم فندق و شکلات سر جلسه امتحان میبردم. به محض شروع امتحان و وقتی حواسم پرت میشد، فندق و شکلات میخوردم.
گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی
تاریخ :
سه شنبه 06 فروردين 1392
زمان :
14:51
توسط :
رضا اصغري
:: نظرات
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
نام
ایمیل (منتشر نمیشود)
وبسایت
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟
[حذف مشخصات] [شکلک ها]
مطالب تصادفی
پربازدیدترین مطالب
کانال ما را در
تلگرام دنبال کنید
تلگرام دنبال کنید
تبلیغات متنی شما در اینجا
مرکز مشاوره کنکور صد rezaasghari.irتبلیغات متنی شما در اینجا
مرکز مشاوره کنکور صد rezaasghari.irتبلیغات متنی شما در اینجا
مرکز مشاوره کنکور صد rezaasghari.irتبلیغات متنی شما در اینجا
مرکز مشاوره کنکور صد rezaasghari.irتبلیغات متنی شما در اینجا
مرکز مشاوره کنکور صد rezaasghari.ir
سلام وبلاگ با حالی داری
موفق باشی
به سایت ما هم سر بزن و عضو شو
ممنون
توسط : کلیک کن در ساعت : 1:13و تاریخ : 8 سال پیش
سلام...
وبلاگت واقعا زیبا و مفیده...
ممنون میشم باهام تبادل بنر یا تبادل لینک کنی...
به وبم بیا و نظرتو بگو ...
ممنون...
توسط : raha در ساعت : 14:18و تاریخ : 8 سال پیش
سلام.دوست داری خیلی اسون و فقط با گذاشتن یه کد در قالب سایتت پولدار بشی؟؟
پس بیا بهت بگم.امتحانش ضرری نداره.
جایزه عضویت 2000 ریال
توسط : کسب درآمد فوری در ساعت : 12:37و تاریخ : 9 سال پیش